امامزاده

چیه باز بق کردی سینه دیوار؟ دلت گرفته لا مذهب ،چشای بی صاحبت عین آسمون ابری شده

 د آخه لب وا کن، قنبرک زدی که چی؟

 میزنم لت و پارت میکنما .............خب بابا گریه نکن.

 غلط کردیم، یک چیزی خوردیم اصلا

  آروم شدی؟

د آخه ننت خوب بابات خوب ،اومدی خونه من دق کنی؟ منم از صبح تا شب تو بیابون جاده رو نگاه میکنم، که شب بیام آینه دق ببینم!

تف به این زندگی،  لعنت به من

آها بلند بلند گریه کن دلت واشه همسایه ها رو خبر کن بفهمن من چه جوری تنتو سیا کردم

ای بی انصاف.............. آخه قربون اون چشای خیست آروم بگیر  دلم ترکید این تن بیمیره آبغوره نگیر حاجیت اینجاست غصه چیو میخور ی

 

بهههههههههههه کاشکی یک  کلوم حرف میزدی اقلکم ،

یادم رفت که تو زبون مبون نداری. میبرمت دیدن ننه ات، نه میبرمت امامزاده  خوب شد؟

چی شد؟ نیشت وا شد!

 قربون اون خنده هات بد مسب!..............

 عجب آرزوهای بزرگی داری ضعیفه

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:38 ب.ظ

سلام :
دو تا بچه قد ونیم قدی که کنار هم ایستاده اند. (یاری ) چهارشنبه چهارم شهریور و (امامزاده ) سه شنبه هفدهم شهریور و خوشبختانه این یادداشت تنها یک نوشته نیست و. و . و . و

افشین مخلص همیشگی پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:21 ب.ظ

salam khanomi
gozasht anzaman ke ansan gozasht
zaeefehaye diroz arbabane emrozan
inam begam ke hich emamzadee emroz nemitone maro az zorgoeehaye hamin zaeefehaye diroz hefz kone
dar tavanaeeye khoda shaki nist vali dar in mored chizi nadidim
estakhforolah
khosh bashi
bye

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:02 ب.ظ

shaayad emamzade raftan va del khosh boodan be chizhayi az in dast tanha panah gahe besiyari az zanane mazloome in sarzamin ast az zolme tarikhie in marde nekbati,be omide roozi hastam ke zanane pakdamane in sarzamine ahoorayi be hoghoghe vagheyie khod beresand,hamin
mohammadreza

ایمان جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:50 ب.ظ

زخم هایِ آدم، سرمایه است. سرمایه ات را با دیگران تقسیم نکن. داد نکش، هوار نکش؛ آروم و بی سروصدا، همه چیزو تحمل کن.

کیوان جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:12 ب.ظ

نگار خانم!

ببخشید که برای بیان احساستم از شما اجازه نگرفته و باز هم بدون دستور شما مطلبی نوشتم! فکر کنم چندین و چند بار و به صراحت عنوان کرده‌ام که بیان و قلم و شیوه نگارش بنده به همین شکل است و هیچ اصراری هم برای تغییرش ندارم. من خودم خواسته‌ام همونی که هستم رو به نمایش بذارم. این وبلاگ " خود " حقیقیه کیوانِ. حتی واقعی‌تر از کیوان حقیقی! خودم نخواستم به صورتم ماسک بزنم و پشت " مه " گم بشم. دوست دارم همونی که هستم رو اینجا به نمایش بذارم وگرنه مطمئن باشید و یقین بدانید که در امر کلاس و شخصیت، بسیار بسیار بسیار فراتر از آنچه که شما دیده‌اید و سراغ دارید، هستم و برخورد میکنم.
حتماً شما خودتون این حقیقت رو بهتر از من میدونید که تعداد آدمهایی که به طرف مقابل‌شون این اجازه رو میدن که اون رو بشناسن و تجزیه تحلیل‌ش کنن، خیلی کمه ولی من از اون دسته آدمها نیستم البته درک این موضوع شاید برای شما کمی سخت و غیر قابل باور باشه!
نمیدونم منظور و مقصودتون از " جوگیر " شدن چیه؟! ولی اینو بدونید که هیچ وقت بخاطر تعداد زیاد خواننده و نظرات، جوگیر نشده‌ام. ولی مطمئن هستم برای بعضیها داشتن طرفداران سینه چاک بی‌شمار و دیدن منتظران مشتاق در ته صف! همیشه یه حس خوبی براشون ایجاد میکنه .... بگذریم. اینجا تهران است و برای مسافری تازه رسیده همه چیزش ناآشنا!
و اما امیدوارم شمایی که نگاه منتقدانه و ریزببن‌تان تمامی مطالب و ذهن و روح و روان مرا میکاود ( و همیشه هم نسبت به این مسئله خوشحال بودم) کمی حوصله بخرج داده و برای خواننده‌گان بسیار مشتاق‌تان وقت می‌گذاشتید و بعد از نوشتن هر مطلب از نقطه و ویرگول که فکر می کنم رعایت این نکته از ابتدایی‌ترین مسایل نگارش است، استفاده می‌کردید . شما به سواد بسیار خود نگاه نکنید، فکری به حال بیسوادانی چون من که تابحال عادت به خواندن مطلب 10 خطی بدون داشتن نقطه، ویرگول، فاصله نداشته ام، را کنید!
موفق باشید نگار خانم.

کیوان عزیز سلام
ممنون ازاینکه وقت گذاشتید وخطوط زیادی رو صرف جواب با عصبانیت کردید .وبلا گ شما متعلق به خودتون و دوستدارانتونه ، خود واقعیتون، هم قابل احترامه .کسی نه به شما دستور داد و نه خواست ازش اجازه بگیرید . من انتقاد شما رو راجع به نقطه و ویرگول میپذیرم وحتما به شما علتش رو توضیح خواهم داد. اما فکر کنم شما زیاد روح انتقاد پذیری رو درخودتون تقویت نکرده اید و خب تا وقتی هم که با عصبانیت جواب نظرات رو بدید دیگه شاید من دلیلی نبینم که با سواد بالا و یا پایینم تحلیلی روی نوشته هاتون بکنم. منم مثل بقیه میگم آفرین کیوان حرف دل ما رو نوشتی به ما هم سر بزن !!!
اگه عاشق این نظرایی و خود واقعیت اینجوری راضی میشه ،خیالی نیست ما هم وبلاگتو بدون نظر میخونیم و چون تازه رسیدیم تهران میریم به کارهای دیگمون میرسیم،
در هر صورت موفق باشی و واقعی !!!!،،،..... اینم چند تا علامت اضافه برای انتقادت چون خوب میدونم که نوشته بدون علامت خوندن خیلی سخته اونم برای تو که خیلی وقته مینویسی!!!

کبوان شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 11:27 ق.ظ

نگار خانم سلام!
اگر هیچ کسی ندونه من و شما خوب میدونیم که در رابطه با نوع و شکل نوشته‌ام حتی یکبار تلفنی هم با هم صحبت کردیم و تمامی آنچه رو که در بالا نوشتم رو بصورت شفاهی نیز خدمتتان عرض کردم. در آنجا هم شما از شیوه نگارش من انتقاد کردید و بنده عرض کردم که حس می‌کنم با این روش نوشتن، راحت‌ترم بنابراین هیچ دلیلی نمی‌بینم بخوام در شکل و نوع نوشته‌ام تغییری بدهم. پس اینکه هرازگاهی شما بخواهید مسیح پیغمبر بشید و نقش منجی عالم بشریت رو بازی کنید و این موارد رو هی یادآوری کنید، فکر نمی‌کنم کار خوشایندی باشه. چون من قبلاً هم در این رابطه با شما صحبت کرده بودم.
در رابطه با شکل نگارش و استفاده از کلمات آنچنانی که شاید مورد پسند شما نیست، هیچ انتقادی رو نمی‌پذیرم چون با علم به موضوع اینگونه می‌نویسم ولی اگر در رابطه با مسایل و محتوا، انتقادی دارید یقین بدونید که با گوش جان شنیده و اگر درست گفته باشید قطعاً به آن عمل خواهم کرد. بگذارید در این محیط با هم کمی روراست‌تر باشیم. تو دنیای حقیقی که گَند زدیم به همه چیز رفته پس بیایم و توی این دنیای مجازی نقابها رو ازچهره برداریم! که خب البته اینکار از پس همه برنمیاد ولی اگه کسی اینکارو کرد بهش خرده نگیریم.
نگار خانم! فکر کنم به اندازه کافی و خیلی بیشتر از اونی که شما بتونید تصور کنید دوست و رفیق داشته باشم که مثل بعضی‌ها، منتظر اَحسن و تشویقهای شما نباشم. در وبلاگ قبلی‌ام بارها عنوان کردم که اگر قرار است بیایید و بگویید خوب می‌نویسم و چنانم و چنون و بخواهید ازم تعریف و تمجید کنید، ننویسید بهتر است. ولی اگر این موضوع هم شما رو ناراحت میکنه، اگه دوست داشته باشین از این به بعد هر کسی ازم تعریف و تمجید کرد، بهش فحش خواهر مادر بدم، اینجوری چطوره؟!
هرچند وبلاگ شما هم که همیشه سرشار از تعریف و تمجید و ستایشهای آنچنانی و اینچنانی که پنداری بعضی‌هاشون که زیاد احساساتی شدن و پاشون رو از گلیم‌شون درازتر کردن و در وصف شما چیزهایی رو نوشتن که نباید می‌نوشتن، از دم تیغ تیز سانسور شما گذشته و نظرشون به سرعت حذف شده، حالا باز من این شهامت رو دارم که تعریف و تمجید دیگران رو پاک نمی‌کنم.
بهرحال ممنون از وقتی که گذاشتین. دوست داشتین وبلاگم رو بخونید و دوست هم نداشتین نخونید. اگر قراره چیزی به کسی اضافه بشه و کسی ضرر کنه، قطعاً اون شخص من نیستم! ولی مطمئن باشید که انتقاد درست و صحیح برام بسیار لذتبخش‌تر از هر تعریف و تمجیدیه. موفق باشید.

بازم سلام خب ظاهرا تحملت از این حرفها خیلی کمتره اگه وبلاگت فقط برای خودته، پس چرا میذاری بقیه بخونند، اگه هم به بقیه احترام میذاری پس چرا زود قاطی میکنی؟
میدونی که من وبلاگتو دوست دارم و از ریزبینی دقت و ظرافت و درک عمیق پدیده ها در تو خوشم میاد واگه بهت انتقاد میکنم یعنی اینکه به نوشته هات دقت میکنم وگاهی به سبک وسیاق نوشتنت معترض میشم، تو مختاری.میدونم که دوست ورفیق زیاد داری و به به و چهچه همشون رو هم شنیدم،این ولی شرط کافی نیست.
دوما قرار نیست به هم طعنه بزنیم وتو فکر کنی اگر کسی مدل تو نمینویسه، حتما نمیتونه یا جراتشو نداره، نه هر کسی یک مرامی برای عریان کردن ذهن خودش داره، پس وسط دعوا حق نداری کسی رو محکوم کنی.
سوما من نه میخوام تو به طرفدارات فحش .. بدی نه منتقداتو بکوبی، من وبلاگتو میخونم ولی دیگه نظر نمیدم. این اعتقاد من نیست ولی چون تو اهل تحمل و یا حتی بحث( البته نه به این شیوه یادداشتات با توپ وتشر وعصبانی) نیستی . هر جور دلت خواست بنویس و خواننده هات و مسئولیت تو هم به عنوان یک نویسنده در قبالشون ،وقتشون وذهنشون به درک اسفل السافلین. البته تو در اینجا یک فحش بلدی که احتملا تو جواب به این یادداشت مینویسی( ..... همه شون).
خودتم میدونی که یادداشت اول من انتقاد نبودیک نوع حلاجی دوباره نوشته تو بود ،تا بهتر حس کنی که گاهی چه حسی رو منتقل میکنی، همین و خب تو از تکرار جملات خودت هم بهت برخورد.
به هر تقدیر موفق باشی و کمی آرومتر به همه سخن پراکنیهات فکر کن. من نه منجی بشریتم نه فعالیت نوشتاری و یا حتی وبلاگنویسیم اندازه توست. ولی اعتقادم اینه که اینها ملاک درک و و ادعا نیست ما وقتی میتونیم تو همین جامعه نکبتی راحتتر زندگی کنیم ،که نگران برداشت بقیه نباشیم، اگر چیزی واقعیته حتی اگر یک کم تنده و به مذاقمون خوش نمیاد صورت مسئله رو پاک نکنیم.
کیوان عزیز، بحث رو همینجا تموم میکنم ودلم نمیخواد که فکر کنی قصد خاصی ازاین بحث و جدل داشتم منم مثل تو رک و بی پرده حسمو بهت منتقل کردم همین وبس دیگه هم منتظر جواب خاصی ازت نیستم
بنویس وبنویس وبنویس تا هر جا که روحت راضی میشه
حق نگهدارت و موفق باشی.

افشین مخلص همیشگی یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام خانوم خانوما
همه جا دعوا اینجام دعوا
ول کنین بابا موسی به دین خود عیسی به دین خود
بزارین هر کی هر جوری میخواد بنویسه
ما ایرانیا انتقاد پذیریم و خیلیم آدمایه خوب و ماهی هستیم اما به یه شرط
اونم اینه که انتقادش سازنده باشه
به عنوان مثال:
نگار عزیز قربونه چشات برم نوکرتم چاکرتم
یه انتقاد دارم اونم اینه که چرا نمیزاری غلامت بشم؟
---
ازین دست انتقادا همیشه واسخ ما ایرانیا میشه گفت قابل پذیرشه
---------
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
-------------------------------

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد