کلاس اولیها سلام
دلتون گرفته بود .گم شدن مادرتون در غبارتنهایی، غصه تونو بیشتر میکرد. بغل دستیتون مثل بچه هیولا بهتون نگا میکرد. کاجهای بلند مدرسه شما رو میترسوند و آقا یا خانم ناظم مثل گرگ گرسنه بالای صف ایستاده بود. نفستون رو حبس کرده بودید و دلتون میخواست الان بازم تو بغل مادرتون، خودتونو برای یک لقمه صبحانه بیشتر لوس کنید .
همیشه دلم میخواست معلم بودم، اونم مثل معلم قصه ها، تویک ده دور ،اونم برای بچه های دبستانی، آرزوی بزرگی نبود، اما همت میخواست و از خود گذشتگی ،عشق میخواست و مهر، که تقدیم یک عالم نگاه معصوم کنی. همیشه فکر میکردم برای بچه ها یک عالمه حرف برای گفتن دارم ،یک عالمه شادی که قسمت کنم..............
افسوس که گرفتار روز مره گی شدم و ادای آدمهای گنده رو در آوردم، گفتم گنده نه بزرگ، معلمها آدمهای بزرگیند ولی ما گنده ایم، پر ادعا ،پر از میزو کامپیوتر و شخصیت ! پر از حس خود بزرگ بینی و معلمها "ازون نوعی که من میخواستم باشم" پراز مهرند، پراز حس بلند آموختن و پروردن، پر از حس خوب راهبری،پر از همه احساساتی که گمشون کردم.
امان از حیات با تور پاره والیبال و آبخوری همیشه شلوغ ،امان از دستشوییهای الکی وسط درس و برنامه های صبحگاهی که همیشه تپق میزدیم .
. امان از این دل بی صاحب که بازم اول مهر غمگین شد .
چند روزی میرم دور دورا تا یکیو بفرستم خونه بخت، حق نگهدارتون
ey 7 salegi bad az to harche raf dar anboohi az jahalat bood
negar jan vaghti ke sene koodakio tark kardim kolahe bozorgi saremoon raft ,,,,
hamin
mohammadreza
سلام... من هم از بچگی عاشق معلمی بودم و همیشه از خدا میخواستم زودتر بزرگ بشم و لااقل انقدر هیکل داشته باشم که فقط وقتی میرم سر کلاس، بچه ها منو مسخره نکنن!...
------------------------------------------
از دمِ سردِ خزان، برگی که می اُفتد به خاک
از جهان بیبرگ رفتن، یاد میآید مرا
طفل اشکم، نیست جز گردِ یتیمی دایهام
کِی زِ آغوش و زِ دامَن یاد میآید مرا
سلام خانومی
نمیخوام همه رو با یه چوب برونم ولی یا معلمای تو یه چیزه دیگه بودن یا تو مدرسه نرفتی و فقط تو فیلما دیدیشون
ما که هرچی میکشیم از دست همین معلماست و شیشه شکستناشون
از زیاده خواهیاشونو خود بزرگ بینیاشون
گل شبدر چه کم از لاله صبحدم دارد؟
چرا کسی از رفتگرا تشکر نمیکنه؟
چون زحمت بیشتر میکشن و ادعاشون کمتره؟
در پناه حق